اندیشه های خرزوجون

  نشسته ام در کافه ای با نام نزدیک و سفارش پنه آلفردو دادم،تصمیمم بر این است که آنرا با سس تند فلفل میل کنم و به خودم حالی بدهم .گمان نمیکنم لزوماً برای لذت بردن از زندگی حتماً باید دوستی داشت که اوقاتت را با او بگذرانی.میتوان پنه آلفردویی سفارش داد البته بشرط آنکه پولی داشته باشی وگرنه مجبوری به فلافلی،و شاید حتی آ اندیشه های خرزوجون...

  دودل بودم و کسل وختی دیروز ، به گمانم خماری نگاهت دیروزت بود تو تنم ، شایدم به حال روحی م ربط داره ولی علی ای حال تصمیم گرفتم با اسپرسو کمی حالم رو دگرگون کنم،امروز میخوام با بشقاب برگر از خودم پذیرایی کنم،کلاً چون خرجهای دیگه ندارم میتونم راحت ازین کارها بکنم، میتونم با یه کفش پاره سالها سر کنم،با یه لباس کهنه تو اندیشه های خرزوجون...